انتصابات شایسته و یک پرسش تاریخی!

در سی و چند سالی که از انقلاب میگذرد هر بار کسی به سمتی منتصب شده سیل تبریک و تهنیت ها به سمتش جاری می شود، با کلماتی که عموما حامل شادمانی گوینده است و در همه این تبریک ها ترکیب(( انتصاب شایسته)) ترکیبی است که مکرر در مکرر استفاده می شود و مثل یک […]

در سی و چند سالی که از انقلاب میگذرد هر بار کسی به سمتی منتصب شده سیل تبریک و تهنیت ها به سمتش جاری می شود، با کلماتی که عموما حامل شادمانی گوینده است و در همه این تبریک ها ترکیب(( انتصاب شایسته)) ترکیبی است که مکرر در مکرر استفاده می شود و مثل یک قالب و فرم به تبریک گفتن چسبیده اند، سوال این است که اگر همه انتصاب ها شایسته و بایسته بوده پس این همه خرابی از کجا آمده است؟

ویرانی حاصل از مدیران بی جنبه را باید به کجا نسبت دهیم؟ اصلا اگر همه شایسته بوده اند پس چرا ما مردم شکایت می کنیم؟ و سوال مهمتر اینکه اگر به واقع معتقدیم که عموم مدیران نه بر اساس شایستگی ها بلکه به دلایل دیگری از جمله ارتباط با کالبد توزیع قدرت به سمتهای مختلف دست یافته اند پس چرا در تبریک انتصاب باید به شایسته بودن اشاره کنیم؟ خوب مثلا بگوییم انتصاب شما را به …. تبریک و تهنیت میگویم و … اما استفاده از صفت شایسته وقتی که به آن در این مورد اعتقادی نداریم آیا می تواند نشان از فراگیری بیماری معروف ریاورزی و سالوس باشد؟ آیا همه ما به این چنین بیماریی گرفتار نشده ایم، همانکه چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند، و ما چون تنها می شویم به این انتصاب شایسته احتمالا می خندیم اما در ظاهر با چهره ای جدی از همه شایستگی های مدیر منتصب قصه می بافیم.به راستی این درد را چگونه می توان درمان کرد؟

غلامرضا جعفری