حاشیه ای بر تبدیل واحد پول کشور از ریال به تومان!!

با گسترش و تنوع سرویس های اینترنتی برای جابجایی پول، دسته چک که قبلا از آن استفاده زیادی می کردم مدت ها بود که در کنج صندوق جا خوش کرده بود. برای یک مورد پرداخت برای آینده حدود دو هفته قبل بود که به سراغش رفتم. مدت زیادی بود که در آن مبلغی را ننوشته […]

با گسترش و تنوع سرویس های اینترنتی برای جابجایی پول، دسته چک که قبلا از آن استفاده زیادی می کردم مدت ها بود که در کنج صندوق جا خوش کرده بود. برای یک مورد پرداخت برای آینده حدود دو هفته قبل بود که به سراغش رفتم. مدت زیادی بود که در آن مبلغی را ننوشته بودم و در عوض تا بخواهی رسیدهای جور و ناجور و ریز و درشت خودپرداز از سر و کول جیبم بالا می رفت که هر به هفته ای باید وقت بگذارم و با دقت همه خاطرات مالی و پرداخت ها را به یاد بیاورم تا آنها را به مثابه سند و ته چک نگه دارم. چک را نوشتم و به دوست عزیز رسانیدم.

2329-pic-52892-1456643482

در روز مقرر ایشان تماس گرفتند که فلانی بانک چک شما را پاس نکرده، لطفن بیایید و چک تان را اصلاح کنید. گفتم : مگر چک اشتباه یا خط خوردگی داشته؟ گفت : خیر. چون مبلغ را به تومان نوشته بودید چک را برگشت داده اند و گفته اند که علیرغم نوشتن صحیح مبلغ به تومان اما چک باید به ریال نوشته شود! تعجب کردم و نتوانستم از بروز این حس عمیق خودداری کنم و بر زبان نیاورم که : چطور سیستمی که جسارتا شتر با بارش در آن گم می شود و از صدها و هزاران بخشنامه به نفع خود و فقیرتر کردن جامعه و معامله یک طرفه با آن استفاده می کند و در سال های گذشته و بر اثر همین فضای حاکم بر آن اعلان های مکرر اختلاس و ارتشاء های بانکی ذهن جامعه را آشفته کرده و افکار عمومی را تا مرز سلب اعتماد جلو برده عیب های بزرگ خود را نمی بیند و در عوض اصرار دارد که مبلغی که ما به ازای مشخص دارد را و در جامعه به شکل واقعی و عینی و رئال به تومان خوانده می شود و نه ریال، گیر بدهد و بخواهد قرائتی رسمی کند؟

مورد دوم هم از بخشنامه زدگی و غیر عینی بودن در هنگامه سر تا به پا اشکال سیستمی بانک، باز هم همین هفته قبل پیش آمد وقتی که چکی را از همان دوست بزرگوار گرفته بودم و می بایست در وقتی مقرر برای انجام کاری مهم به حساب دیگری از همان بانک منتقلش کنم. متصدی وقتی چک را بررسی کرد طلب کارت ملی نمود. توضیح دادم که کارت ملی ام گم شده و درخواست صدور کارت جدید را داده ام اما سایر اوراق شناسایی همراهم هست. کارت مدیرمسئولی روزنامه، سه کارت بانکی از همان نهاد، چهار کارت از بانک های دیگر، دو کارت ماشین و دو بیمه نامه و … همه اینها به نام صاحب چک. متصدی گفت که حتمن می بایست کارت ملی برای پاس کردن چک باشد و به رییس بانک مراجعه کنید.

رییس نیز همین حرف ها را تکرار کرد که الا باید کارت ملی همراه تان باشد و لاغیر. گفتم: دوست عزیز به فرض اینکه چک سرقتی هم باشد در بدترین حالت و من هم فلانی نباشم و این چک به نامم ننوشته شده باز هم می خواهم آن را پاس کنم و به حساب همین دارنده چک واریزش کنم، پس عیب کار کجاست؟ و با این همه گیر دادن به کار مشتری می خواهید چه چیزی را ثابت کنید؟ تعهدتان و قانون مداری تان را؟ از رییس شعبه خواستم که به صاحب چک که مشتری آن شعبه بود تلفن بزند و موضوع را استعلام کند. با اینکه صاحب چک فردی محترم و با سابقه و شناخته شده بود گفت که این مشتری بانک را نمی شناسم و این کار را نمی کنم! القصه؛ دردسرتان ندهم.

وقت نماز دوست عزیزمان را از مسجد خبر کردیم. آمد و ایشان هم کارت ملی به همراه نداشت و دسته چکش را نشان داد که بتواند صاحب حساب بودن خود را اثبات نماید. باز هم به خورد رییس لجوج شعبه نرفت و ماجرا ادامه داشت تا یکی از مراجعان آمد و ضمانت کرد که آقا من ایشان را می شناسم و ضمانت می کنم و … تا پروسه نهایی وصول! و عهد صاحب این قلم با خود برای بازگوی این ماجرا برای افکار عمومی به مثابه مشتی نمونه از خروار برخی بانک ها به وقتی دیگر… شاید برای شما هم مشابه این چنین وقایعی مکرر در مکرر اتفاق افتاده باشد یا شنیده باشید از یک طرفه رفتار کردن بخش زیادی از بانک ها خاصه دولتی هایشان را با متعاملین خود. نهادهایی که امروزه در جامعه ایرانی با افشای موارد متعدد فساد و ارتشا و تخلف و اختلاس و مشروع ندانستن سود وام های بانکی شان توسط مراجع مسلم تقلید و مومنین و مردم و متعاملین و وام گیرندگان، بیش از پیش در افکار عمومی مقصر در شرایط امروز اقتصاد ایران اند. قصد از ارائه دو نمونه فوق اما نه قصه پردازی و تطویل کلام بلکه دادن نمونه های عینی از دور افتادن این نهادهایی هستند که امروزه برخورد آنها به همراه نهادهایی مانند شهرداری ها و یکی دو تا از نهادهای اسم شان را نبر! از دلایل عمده نارضایتی اجتماعی هستند.

لیکن قصد از نوشتار طرح این موضوع است که ذهنیت برخی نهادها، بخشنامه های صادره و استراتژی های آنها چنان از عینیت موجود جامعه فاصله دارد و چنان خود را در چنبره صدور بخشنامه های دردها را دوا نکن! که هر روزه نیز بر تعداد آنها افزوده می شود فرو برده اند که فاصله آنان با مردم و واقعیت های جامعه پر نشدنی به نظر می رسد و این اوضاع متشتت برخی اوقات خاطره «سکه های دقیانوسی در دست اصحاب کهف» را تداعی می کند

آنجا که این دور افتادگی از واقعیت جامعه در شوخی ها و تکه هایی که در فضای بی پیرایه مجازی و نزدیک تر به ذهن و زبان مردم انعکاس می یابد و به حالت طنز و استهزاء گوشی به گوشی و گوش به گوش می گردد را می توان مشاهده کرد مثل این پیام در واکنش به عمل دیرهنگام طرح و تصویب تبدیل واحد پول کشور از ریال به تومان که طنازان بلافاصله در شبکه های اجتماعی نوشته بودند : «خبر خوب براي ايرانيان: بعد از تغيير واحد پول كشور، قيمت پرايد از دويست ميليون ريال به ٢٥ ميليون تومان كاهش يافت!» پیامی که با انواع شکلک های گریه و خنده و علامات استفهام و پرسش آذین داده شده بود، شکلک ها و علاماتی که حتم در این آشفته بازار مرجع ضمیر خود را به خوبی می یابند

که قدر مسلم برنامه ریزان دور افتاده از اجتماع و طیفی از مسئولان ذهن گرا خواهند هستند که برخورد با تاخیر با پدیده های پیرامونی دارند. لذا زیبنده است که به عزیزانی که هم اکنون و در آستانه فصلی سرد این طرح دیرهنگام تبدیل واحد پول کشور را از ریال به تومان تصویب کرده اند به جای «خدا قوت» گفت : «صحت خواب!» چرا که مدت ها بود که دیگر کسی در کوچه پس کوچه های ایران با ریال معامله نمی کرد و این واحد در زندگی رسمی مردم جایی نداشت چرا که ما (اعم از مسئول و مردم عامی و سیاست گزار و تولید کننده و مصرف کننده و تاجر و کاسب و بقال و روزنامه نگار و …) نتوانسته بودیم ارزشش را حفظ کنیم و روز به روز جایگاهش تنزل می یافت.

واقعیت آن است که او مدت ها بود که مرده بود و فقط منتظر یک بخشنامه و مصوبه دیرهنگام بود تا کفن پیچش کنند و سرازیر قبر تنگ و نموری شود که از مدت ها پیش در قبرستان اقتصاد با قطعه های پر آب و تاب مکاتب و نظریه هایش انتظارش را می کشید و باید به مسئولان بانک مرکزی یادآور شد که خوشا فهم و درایت بازیکنان فوتبالی که تا دیر نشده و هنوز پیش تماشاگران به یاد روزهای در اوج احترام دارند آیین خداحافظی در پایان یک رقابت آبرومند ترتیب می دهند قبل از اینکه داد همان طرفداران خودی نیز درآید و به جای کف و هورا به فحش و هو کردن همان تماشاگران گرفتار شود.

واقعا چقدر عجیب است که یک نهاد بالادستی تنظیم گر سیاست گزار مثل بانک مرکزی سال ها تعلل بی مورد کند و دو سال منتظر نظرسنجی از مردم باشد که مثلا به جای ریال بگوییم تومان یا پارسی یا «عفیر» که شایعه پردازان این فرصت را غنیمت دانسته و این نام اخیر را با شدت به عنوان پیشنهاد امام جمعه موقت تهران در شبکه های اجتماعی برمی شمردند و سوژه مدت ها بحث و جدل بود. راستی واقعیت های اقتصادی و بانکی و پولی کشور می بایست مورد توجه و برنامه ریزی قرار می گرفت یا جدل پردازی بر روی نام واحد پول؟

بالاخره اگر در سطوح بعدی تصمیم گیری های عدیده در کشور ما (مانند مجلس و شورای نگهبان) نیز اجازه داده شود تا واحد رسمی کشور از ریال به تومان تبدیل شود و این اقدام دیرهنگام که برخی بی دلیل اصرار دارند آن را رفورم اقتصادی بنامندش تثبیت شود باز هم ما می مانیم و جامعه می ماند با یک سری فضاها و کنش های عینی که با ذهنیت سیاست گزاران و کارگزاران اداری کشور در تفاوت و تناقض است و معلوم نیست این برخوردهای با تاخیر با پدیده ها که گستره ای وسیع در اقتصاد و فرهنگ و سیاست یافته اند تا به کی ادامه پیدا خواهد کرد؟

آن چنان که معمول سخن واعظان و اندیشمندان است پایان بندی سخن را با دعایی یا اظهار امیدواری آذین می بخشند و من هم اجازه می خواهم تا آرزو نمایم روزی برسد که بر اساس تصمیم های درست و عینی و خالی شدن صحنه و جرگه از متملقان و سوء استفاده چی ها و کم تدبیران و بی خبران از حال مردم و واقعیت های اجتماع و عقلانیت نهادهای اقتصادی و بانکی و پس از آن رونق و شکوفایی کشور روزی برسد که پول ملی آن چنان ارج و قربی یابد و جایگاهش در میان سایر ارزها چنان تثبیت شود و بالا رود که مجددا تومان را کنار گذاشته و به رده های انتزاع یافته و کوچک تر از آن یعنی ریال رجوع نماییم