دلسوزی دایه گان در مرگ مادران! / دکتر فاضل خمیسی

اگر در شهری وارد شدی که اکثر آن را افراد بیسواد تشکیل میدهند بدان که باسوادان به وظیفه خود عمل نکرده‌اند؛ (ضرب المثل)، و در جمله نغز دیگری اشاره میشود آینده یک استان یا کشور امتداد رویاها شهروندان آنهاست؛ مرگ یک شهر یا استان زمانی اتفاق میافتد که کسی برای آینده شهر خود رویایی در […]

اگر در شهری وارد شدی که اکثر آن را افراد بیسواد تشکیل میدهند بدان که باسوادان به وظیفه خود عمل نکرده‌اند؛ (ضرب المثل)، و در جمله نغز دیگری اشاره میشود آینده یک استان یا کشور امتداد رویاها شهروندان آنهاست؛ مرگ یک شهر یا استان زمانی اتفاق میافتد که کسی برای آینده شهر خود رویایی در سر نداشته باشد ،و ،،،،

برای کاری به نوسازی مدارس استان رفته بودم در فضای اتاق انتظار پاسخ به درخواست ،هم صحبت یکی از پیمانکاران غیر بومی که اهل تبریز بود و آسفالت مدارس را انجام می داد شدم ، از وضع کار و مشکلات میگفت و اینکه عجله دارد و باید مابقی پول پیمان خویش را بگیرد و از تمیزی شهر خود گفت ! منی که تا کنون به هیچ شهر آذری مسافرت نکرده و استان و اهواز را از پاریس در رویاهایم برتر میدیدم با اعتماد بنفسی خاص گفتم ، آیا آبادانی تبریز و پیشرفت آن قابل مقایسه با اهواز است ؟

پاسخی شنیدم که شاید تلنگری به وهمت و اوهامی بود که برای خود ساخته بودم و زنگ بیداری بود که دیگر بی تفاوت از مدیریت شهر واستان نگذریم! او گفت: یک وجب از تبریز را با تمام اهواز قابل قیاس نیست و نمیدانم چه چیزی باعث شده شما کماکان در این شهر بی برنامه و بدون توسعه ماندگار شوید! او به شهرم ؛ شهری که در توسعه زبانزد بود بعنوان یک کارگاه بزرگ پول در آر مینگریست، و این نگاه چقدر برآیم خفت بار بود که ، بدون خداحافظی و بدون گرفتن پاسخ درخواستم از نوسازی آنجا را ترک کردم ، پاهایم سست و سرم سنگین بود ، میدانستم شهر و استان خوب برای شهروندان آن بسان لباس است که در نگاه اول قضاوت میشود و میدانستم این لباس من به یمن بیخردان چقدر مندرس و نامرتب است اما نمیدانستم دیگر آنقدر با این وضع خو گرفته بودم که کنون عریان و مضحکه افرادی شده ام که زمانی تن پوش آنان را من تامین میکردم!

سکانس دوم این تلنگر زمانی بود که وقتی یکی از دوستان که به اصفهان منتقل شده بود میگفت برای ثبت نام فرزندش به یکی از مدارس آن دیار رفته و به مدیر مدرسه گفته که نمرات فرزندش در تمامی دروس 20 شده با پاسخ دور از نزاکت و شاید با واقعیت مدیر مواجه شده که گفته بود : اینجا 20 خوزستان را قبول نداریم،! غرض از این گفتار که هر کدام از ما شاید دهها مصداق مشابه داشته باشیم این نیست که به دیگر استانها حسادت بورزیم و یا این هم نیست که چنانچه در آن اقلیم ها توفیقی حاصل شده آنها را مستحق ندانیم بلکه بر عکس قصد یک بررسی اجمالی است که چرا این استان در مقایسه با شاخص های توسعه علیرغم ظرفیت ها و بستر تاریخی و انسانی آن نسبت به استانهای هم درجه و حتی پایین تر از خود دچار یک ایستایی مزمن شده است!

جنگ تحمیلی بعنوان مهمترین بهانه عدم توسعه متوازن که هم اینک بعنوان یک پدیده تاریخی مورد کنکاش قرار گرفته بعد از بیش از ربع قرن اینک دیگر نباید بعنوان عامل توسعه نیافته بحساب آورده و چه بسا در برخی کشورها شهر و استان های درگیر جنگ، پس از پایان آن رشدی سریعتر نسبت به سایر مناطق دور از جنگ داشته ،که این خود نیز در زمان و موضوع مناسب قابل ارزیابی و علت جویی است، اما سیر نزولی استان در شاخص های آموزشی، علمی، مهاجرت نخبگان، اشتغال، سرمایه‌گذاری، و سایر موارد ، نشان از یکی از بزرگترین آسیب راهبری جامعه و آنهم *وحدت در مدیریت استان* بشمار میآید ،آنجا که نمایندگان با استاندار، استاندار با مدیر کل ها، مدیرکل صدا و سیما با نهادها دولتی ، فرمانداری ها با روسای ادارات و ،،،، سر ناسازگاری داشته و چیدمان مدیران با لگاریتم کانونها ی قدرت تقسیم شوند و ایل و طایفه سدی در برابر توسعه و موجب ارتزاق عده‌ای شوند که از قبل این عقب نگهداشت استان در منازل فاخر و بر مبل های چند ده میلیونی به ریش مردم بخندند/

وظیفه دلسوزان و نخبگان دو چندان میشود ؛ از یک سو این سرآمدان اجتماعی نباید هر کدام نسخه مربوط به خود را بپیچد و تنها نسخه خود را شفا بخش و بقیه را تکفیر کنند و انحصاری و دیکتاتورمآبانه با سایر افکار برخورد نماید بلکه لازم است با کنار گذاشتن اختلافات نظری و حتی ایدولوژیکی نسبت به اهداف مشترک و گامهای حصول به این اهداف مورد تفاهم قرار گیرد، از سویی دیگر لازم است دست رانت خواران و افراد سود جویی که با ترفندهای خاص از عوامل عقب ماندگی استان بشمار میروند و با نقاب دلسوزی و با شعارهای فریبنده و سرابی باعث چند دستگی جامعه شده و آنها را براساس جهت فکری سیاسی، یا دشت و کوه و یا بلندی و کوتاهی تقسیم کرده و با چنگ انداختن بر ثروت خدادادی این مردم موجب این رنج شده‌اند افشاگری و برخورد مدبرانه کرده و تلاش شود آن کس که بهتر میتواند به مردم خدمت رسانی کند و اجناس همین مردم باشد و گریه مسکینی او را گریان و شادی کارگری او را شادمان سازد و منصب و قدرت را برای خدا و خلق بشمار بیاورد و شایستگی علمی و عملی لازم را داشته باشد و ابلاغ خویش را رانت هیچ دسته و گروهی نداند میتواند مثمر بحال مردم باشد، در غیر اینصورت شاید روزی برسد خوزستان همیشه قهرمان و سرزمین نفت و رود و و مهد شروع آبادانی کشور استانی شود که فقط به گذشته خویش مفتخر و شرمنده حال خود باشد!

دوستان! بیابید کلمات را بر سر هم نکوبیم، و خود را با خود مشغول نسازیم، یقین بدانیم تا زمانی که هر کس میخواهد بگوید،، همه، یعنی من! نعوذ باالله حتی از جبرییل امین نیز برای این استان کاری بر نمیآید چه برسد به حیصمی ها یا زبر دستها!

فاضل خمیسی