ما ملت، تلویزیون، سیاست و باقی قضایا /بهزاد شیخی

تلویزیون سریال با موضوع کریم خان می سازد، سیاسیون بر سر انتصاب این و آن تیره و طایفه و قوم، در وزراتخانه ها بر سر هم می زنند و ملت از راه دور برای تیم ملی که پرچم سه رنگ کشور را در ملبورن به اهتزاز در آورده است،گریه شوق می کنند. نامه ای جعلی […]

تلویزیون سریال با موضوع کریم خان می سازد، سیاسیون بر سر انتصاب این و آن تیره و طایفه و قوم، در وزراتخانه ها بر سر هم می زنند و ملت از راه دور برای تیم ملی که پرچم سه رنگ کشور را در ملبورن به اهتزاز در آورده است،گریه شوق می کنند. نامه ای جعلی در خصوص یک قومیت، از دفتر رئیس یک قوه بیرون می آید، بعد اعتراض و رنجش هزاران تن از برادران و خواهران ایرانی مان اما تلویزیون سریال های طنز پخش می کند. همان شب تمام ملت برای قهرمانی حسین رضازاده از زاهدان واهواز و تبریز و اصفهان و …. به خیابان می ریزند و شیرینی پخش می کنند ولی سیاسیون هنوز به دنبال اصل یا فرع بودن نامه کذایی می گردند و تلویزیون سریال های سه گانه ای در خصوص مشروطه می سازد تا خواسته یا ناخواسته، همه انقلاب مشروطه را پیوست یک قوم و جریان خاص کند.

بهزاد شیخی: وقتی قطرات خون بر سنگفرش های خیابان انقلاب می چکید و جوانان تیر 20330_995ستم خورده با پیراهن های منتی گول و شلوارهای جین پاچه گشادِ اسپری به دست، در شب تیره بر دیوارهای شهر می نوشتند:استقلال آزادی جمهوری اسلامی، تلویزیون سریال آتش بدون دود پخش می کرد و وقتی ملت شعار می داد تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود، تلوزیون سریال دایی جان ناپلئون پخش می کرد و وقتی ملت فریاد می زد: ای شاه خائن آواره کردی، خاک وطن را ویرانه کردی، تلویزیون …در آن هنگام میان میلیون ها جمعیت که بر اساس زبان، سرزمین، پرچم مشترک گرد هم آمده بودند کسی نپرسید،ببخشید شما کجایی هستید؟ هنگامی که کتاب تاریخ باز ورق خورد، ملت ایران یک بار دیگر در کنار هم در فاصله بسیار کوتاه، این بزرگی، یک صدایی و یک رنگی را با جان فشانی ثابت کردند و در پاوه و گنبد و خرمشهر با تجزیه طلبان بیگانه پرست جنگیدند و در کمتر از یک سال پس از آن، همان ملت در سوسنگرد، هویزه ، مهران و خرمشهر حماسه آفریدند و با لباس های خاکی اهدایی از چهار گوشه کشور و نخود و کشمش و تخم مرغ هایی که هیچ وقت صاحبان آنها را ندیدند، سیر شد و خرمشهر را ازاد کردند . آن سال ها تلویزیون سریال همسایه ها را پخش می کرد و ما بخاطر اینکه نورآن از پنجره ها بیرون نزند ، شیشه ها را پتو پیچ می کردیم.

در صف پنیر کوپنی می ایستادیم و از مجروحین بستری شده در بیمارستان جندی شاپور تلفن می گرفتیم تا مشتاقانه به چهار گوشه کشور زنگ بزنیم و سلامتی فرزندان ایران را به مادران مان خبر بدهیم و با اشک شوق شان خوشحال شویم. آن شب ها تلویزیون روایت فتح پخش می کرد و ما صمد و مرتضی قربانی و جهان آرا را می دیدیم و صحبت هایشان را می شنیدیم . همان وقت هم میان سیاسیون دعوا بود. اما آنها برای اثبات خود تلاش نمی کردند تا ملت را چند پاره کنند. مُهر عزت و شرفی که ملت پای این برگ از دفتر تاریخ کشور ایران عزیز زد، برای همه نسل های آینده بی نظیر و ستایش آفرین است.

دفتر که ورق می خورد ، خوشبخت و دعا گوییم که در کوران این حوادث ، بند این تسبیح، محکم و شکستگی یا ترک خوردگی دانه ها را در خود پوشانده است. اما آنچه مشخص است تعدادی از مهره های تسبیح مادرمان ایران، شکسته اند، گم شده اند و یا به آسمان رفته اند. جای بعضی از آنها را چوب های خوش بو گرفته اند و جای برخی دیگر را دانه های شیشه ای که در هر گردش تسبیح، بر پیکر بند ، خراش می اندازد.

تلویزیون سریال با موضوع کریم خان می سازد، سیاسیون بر سر انتصاب این و آن تیره و طایفه و قوم، در وزراتخانه ها بر سر هم می زنند و ملت از راه دور برای تیم ملی که پرچم سه رنگ کشور را در ملبورن به اهتزاز در آورده است، گریه شوق می کنند. نامه ای جعلی در خصوص یک قومیت، از دفتر رئیس یک قوه بیرون می آید، بعد اعتراض و رنجش هزاران تن از برادران و خواهران ایرانی مان اما تلویزیون سریال های طنز پخش می کند. همان شب تمام ملت برای قهرمانی حسین رضازاده از زاهدان واهواز و تبریز و اصفهان و …. به خیابان می ریزند و شیرینی پخش می کنند ولی سیاسیون هنوز به دنبال اصل یا فرع بودن نامه کذایی می گردند و تلویزیون سریال های سه گانه ای در خصوص مشروطه می سازد تا خواسته یا ناخواسته، همه انقلاب مشروطه را پیوست یک قوم و جریان خاص کند.

کم کم همه با گوشه چشم به هم نگاه می کنند. روزنامه ای حکومتی با یک کاریکاتور، مردم قومیت دیگر سرزمین مان را بر می آشوبد و آنها را به خیابان ها می کشاند. ولی در کمتر از چند روز، باز ملت در عزای سالار شهیدان گرد هم می آیند و چشم ها را با مراثی اهل بیت تطهیر می کنند. اما روای تاریخ در تلویزیون، انگشت به پهلوی قومی دیگر می کند و دوباره آه و ناله و فریاد از گوشه ای دیگر از سرزمین مان برمی خیزید.

مردم با سرافرازی از آزمون انتخابات اخیر بیرون می آیند و به همه حواشی آن پایان می دهند اما تلویزیون خنده بازار پخش می کند و با انتشار اخبار جابجایی مرزها در شهرها و استان ها ، انتقال آب های سطحی ، بحث زمین های کشاورزی ودعواهایی از این دست، مردم را وا می دارد تا باز هم از گوشه چشم به یکدیگر نگاه کنند.تلویزیون خنده بازار پخش می کند و صعود تیم ملی والیبال به جام جهانی، ملت را به خیابان ها می کشاند تا خوشحالی شان را باهم تقسیم کنند، با هم بخندند و نه به هم، به بزرگی خود شان بعنوان یک ملت ببالند و پرچم های سه رنگ ملت بودن شان را به اهتزاز درآورند.

کانال تلوزیون روی فتنه قفل شده است و از تمام زوایا آن را برای مردم ترسیم می کند.ملت در سی و پنجمین بهار انقلاب و در راهپیمایی ۲۲ بهمن حماسه می آفرینند و تلویزیون سریال حماسه سرزمین کهن پخش می کند تا قومی دیگر ، برآشفته و معترض به خیابان ها بریزند. حالا ضرغامی از اینکه ناخواسته فتنه گر شده است، به خدا پناه می برد.ملت زندگی عادی خود را پی می گیرند و ما هراسان منتظر می مانیم تا کسی و چگونه دوباره از قاب تلویزیون یا از قاب دفتر فلان رئییس، حرفی ، سخنی ، کنایه ای ، سندی یا مقاله ای بیرون بیاورد تا باز مردم معترض اقوام ایرانی را به خیابان ها بکشاند. ما هراسان از این بی مغزی ها، نگران به آینده می نگریم.

اما در فراسوی این نگرانی ، امید در کنار هم بودن نیز گرمم مان می کند. جشن نوروز فرا می رسد و ما مردم کوچه و بازار، شهر و روستا ، فارغ از هر زبان و قومیت و نژاد، یکبار دیگر ملت بودن مان را جشن می گیریم و شادی های مان را در سفره های مان تقسیم می کنیم.