ما و جهان امروز!

دکتر حسن دادخواه : برای بسیاری از نوجوانان، جوانان و چه بسا میانسالانی که در انقلاب سال ۱۳۵۷ در شهرستان های دور دست از مرکز، شرکت و حضوری حاشیه ای داشتند، معنا و مفهوم ” جهان” و “کشورهای دیگر”، در چند نام از کشورهای غربی و اروپایی آن روزگار تداعی می شد. در میان نام […]

دکتر حسن دادخواه : برای بسیاری از نوجوانان، جوانان و چه بسا میانسالانی که در انقلاب سال ۱۳۵۷ در شهرستان های دور دست از مرکز، شرکت و حضوری حاشیه ای داشتند، معنا و مفهوم ” جهان” و “کشورهای دیگر”، در چند نام از کشورهای غربی و اروپایی آن روزگار تداعی می شد. در میان نام کشورها، بخصوص نام آمریکا، به عنوان آخرین حلقه و یا حلقه اخیر از کشورهای غربی و بیگانه که بر حاکمیت رژیم سلطنت چیره بود، بیش از دیگر کشورها، مورد تنفر قرار داشت و آن را نماینده جهان و همه جمعیت آنسوی مرزهای ایران تصور می کردیم.

ما نوجوانان و جوانان آن برهه، برآمده از تربیت مسجدی و مطالعه کتاب های مذهبی و سخنرانی های گرم و داغ خطیبان، گمان می کردیم که قرار است با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، دسته قطار بشریت را که به سوی نابودی در حرکت است، پایین بکشیم و آن را در ریل مستقیم و درست خود، به حرکت درآوریم. حتا بعدها که به محیط های دانشگاهی و تشکل های مذهبی دانشگاهی راه یافتیم، تاریخ حرکت بشریت را در دالان و کانال تاریکی تصور می کردیم که از نقطه بد شروع و در مسیر بدتری در حال حرکت است و پیام انقلاب ما، می تواند به مانند مشعلی درخشان راه را بر آینده جهان روشن کند و نشان دهد.در انبوه کتاب های مذهبی که مانند خوره و تشنگان حریص مورد مطالعه قرار می دادیم، ما را به این تصور و ذهنیت می کشاند که گویی پیامبرانی هستیم که قرار است با بعثتی دیگر، جهان را از تاریکی ها برهانیم.

این تصور و ذهنیت پایه و سرچشمه همه کنش ها و تصمیم ها و حرکت های بعدی نسل جوان و نوجوان دوره انقلاب قرار گرفت و پس از پیروزی انقلاب نیز با همان شدت و به پشتوانه قدرت دولتی و رسمی در همان مدار، حرکت کردیم و دل خوش به ساختن جهانی پاک و عدالتی فراگیر و معنویتی سرشار از رنگ و بوی خداوندی بودیم.پس از آن که تعداد فراوانی از برآمدگان همین نسل سلحشور، برای ادامه تحصیلات عالی رهسپار کشورهای اروپایی و آمریکا شدند و از نزدیک، بسیاری از تصورات پیشین خویش را نقش بر آب و نادرست یافتند ولی فضای غالب و جو برتر و چیره بر جامعه آنروز ایران و گفتمان حکومتی، اجازه تجدید نظر و باز خوانی تصورات دوران نوجوانی را فراهم نکرد و همان نسل تحصیلکرده همچنان بر مدار پیشین و این بار با قدرتی که نصیب آنان شده بود، به کنش های ناصواب و بلکه مخرب خود در کسوت و لباس مدیران که مسئولان اجرایی شده بودند، ادامه دادند.

متاسفانه وقوع جنگ تحمیلی و حرکت مسلحانه گروه های مخالف با جمهوری اسلامی و فضای خشونت بار حاصل از هر دو اتفاق، اجازه و فرصت بررسی و واکاوی و اصلاح رویه ها را از کشور و همان نسل انقلابی گرفت و عملا همان روحیه ها و برداشت ها و فضاهای سنگین، در شکل قانون و مصوبات و سیاست های نوشته و نانوشته، سرمشق حرکت های کلی قرار گرفت.بدین گونه و با گذر زمان، موارد اختلاف انگیز میان ما و جهان، روز بروز بیشتر و بیشتر می شد. عرصه ها و پهنه هایی چون دین، فرهنگ، اخلاق، اقتصاد، تبلیغات، ورزش، هنر و حقوق بشر به میدان دعوا و منازعه میان ما و غرب به نمایندگی آمریکا و حتا میان ما با کشورهای منطقه و مسلمان قرار گرفت به گونه ای که امکان هیچ نزدیکی و گفت و گو حتا در عرصه های علمی قابل تصور و تحقق نبود.

ناگفته نماند که در برهه ها و دولت هایی، موضوع گفت و گو با جهان در بعد سیاسی، مذهبی و اقتصادی مورد توجه قرار گرفت و کشورها و سازمان های بین المللی نیز از آن حمایت و استقبال کردند ولی آن ایده ها نیز با ممانعت و موانع بسیاری قرار گرفت و ناکام ماند.نگارنده این یادداشت با همه ناتوانی علمی و بی اختیاری و بی قدرتی، سال ها کوشید تا در دامن موضوعاتی مانند” وحدت حوزه و دانشگاه” ، جایی برای مفاهمه میان این دو مرکز برای مهیا کردن زمینه های نقد و اصلاح برداشت های بعضا ناصواب در این مقوله، بگشاید ولی محدودیت شعاع این کوشش ها و کم رونقی آن، راه به جایی نبرد.

به سخن دیگر، پس از گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، چشم انداز گفت و گو و مفاهمه میان ما به عنوان کنشگران و حاکمانی که با رویکردهای مذهبی و دینی مدعی ساخت جهانی نو بوده و هستیم با دیگر کشورهایی که در مسیر و به موازات ما حرکت نمی کنند، همچنان چشم اندازی تاریک و غبار آلود است.در حالی که همچنان گره ها و نکات پیچیده و مورد اختلاف در زمینه های هنری و ورزشی و اقتصادی و فرهنگی حتا در داخل کشور و میان خودمان، باز نشده است، چگونه می توانیم با بیرون از کشور و با افراد و سازمان ها و کشورهایی که با ما هم عقیده نیستند، به گفت و گو بنشینیم؟!

آیا ناکامی ها و آسیب های موجود در کشور که موجبات رنجش و نارضایتی عموم مردم و ناخرسندی مقامات کشوری را فراهم نموده است، می تواند نشانه ای از علل ناکامی ما در گفت و گو و همسویی با جهان امروزی باشد؟ محروم ماندن کشور از امتیازات و مزیت های کشور های جهان، آیا سببی از اسباب این کاستی و نواقص در عرصه های اقتصادی و محیط زیستی نیست؟ ایا عدم استفاده از تجربه های بشری و بدبینی به دستاورها و قوانین و ضوابط سازمان های بین المللی، نقشی در وضعیت کنونی کشورمان نداشته است؟بنظر می رسد که لازم است هر چه زودتر نسبت به ارزیابی رویه های گذشته خویش و ذهنیت های بعضا ناصواب تجدید نظر کنیم!