ویروس – قسمت هفتم

عارف خصافی: دیگر نیازی به سکوت رسانها نیست ، زیرا ویروس ، چنان شیوع پیدا کرده است که انسان را به رعایت احتیاط و مراقبت و یا فاصله واداشته است .و چنان وحشتی نسبت به همدیگر ایجاد کرده بود،که خانواده را از هم دور ساخت، و آغوش پدر را برای کودک به یک آرزو تبدیل […]

عارف خصافی: دیگر نیازی به سکوت رسانها نیست ، زیرا ویروس ، چنان شیوع پیدا کرده است که انسان را به رعایت احتیاط و مراقبت و یا فاصله واداشته است .و چنان وحشتی نسبت به همدیگر ایجاد کرده بود،که خانواده را از هم دور ساخت، و آغوش پدر را برای کودک به یک آرزو تبدیل کرد.

در حقیقت تمام جهان را به قبضه ی خود در آورد ه بود ، گویی به دیکتاتوری وحشی، تبدیل شده است که حاکم بر جهان شد . چند روزی است مادرم نگران همسایه ی ما بود زیرا وجدان او از برخورد پدرم با آنها ، سخت در عذاب شد.آنها دست کمک و یاری در شرایط سخت را دراز کرده بودند، اما پدر ، دست رد به آنها داده بود و ما را به درون خانه هدایت کرد و درب را بست.مادرم از رفتار غیر انسانی اما منطقی پدرم خشمگین شده بود و چون خوره به جان وجدان او افتاده بود.تصمیم گرفت تا به سراغ آنها برود.کیسه ای از ما یحتاج ضروری یک بیمار ویروسی از قبیل: الکل ، ماسک ، دست کش و داروهایی که با طبع گرم همراه بود با خود ببرد .

من نیز از فاصله ی دور نظاره گر بودم ، ناگهان خانم همسایه درب را باز کرد ،به صورتش نگاه کردم، خشم و ناراحتی در چهره ی زن ژولیده، نمایان شده بود .می خواست درب را بر روی مادرم ببندد.حتی اگر چنین می کرد به هیچ وجه مورد ملامت واقع نمی شد. اما با اصرار مادر ، توانست کمی او را به حرف بکشاند.شاید ، شرایط را با گذر زمانی که سپری کرده بود نیز درک کرده است.وقتی کیسه را از دست مادرم گرفت بسیار خوشحال شدم.

چون وسایلی در درون داشت که انسان را تا مقدار کمی ایمن و محافظت می کرد و یا شاید تقویتی برای روح و روان آنها باشد.خانم همسایه، دلی پر از رفتار اجتماعی بد این روزها داشت که با یک بیمار ویروسی برخورد می شد.مادر و خانم همسایه چنان در اوج صحبت واقع شده بودند که فاصله را برای لحظه ای فراموش می کردند. در باغ کوچک حیات، یک صندلی چوبی و میز گرد ، قرار داشت ، تعارف کرد و بر روی آنها نشستند تا بیشتر از واقعیتهای موجود اجتماعی و ویروس وحشی درد دل کنند.ویروسی که انسانیت را در جهان به زیر سوال کشانده است.
و یا شاید در حالت ساخت یک دنیای جدید بدون عاطفه باشد.

ادامه دارد