مرگ مهسا و چرایی یک از چند پرسش

علی میلاسی : در دویست یا ۳۰۰ سال گذشته و بیشتر یا کمتر با آمدن روحانیون به ایران و پیشینه شکل گیری حوزه ها،در رساله ها و کتاب های دینی می خواندیم که کار و پیشه ی آن ها،آموزش و تربیت مسائل شرعی و دینی در مسجدها،تکیه ها،حسینیه ها و حوزه هاست.و می دیدیم که […]

علی میلاسی : در دویست یا ۳۰۰ سال گذشته و بیشتر یا کمتر با آمدن روحانیون به ایران و پیشینه شکل گیری حوزه ها،در رساله ها و کتاب های دینی می خواندیم که کار و پیشه ی آن ها،آموزش و تربیت مسائل شرعی و دینی در مسجدها،تکیه ها،حسینیه ها و حوزه هاست.و می دیدیم که وظیفه و رسالت پلیس نیز،برقراری امنیت فیزیکی مردم در برابر بیداد و دادن آرامش روانی در جامعه بود.

پیشامدهای زیادی در جامعه ی امروزی ما پیش آمده که نشان از جابجایی مسوولیت ها، ناآگاهی از قوانین و برخوردهای فیزیکی فراقانونی در جامعه است.از مرگ های پیدا و پنهان دیگری که بگذریم،مرگ مهساامینی در روز جمعه ۲۵شهریور با تابلوی مبارزه با بد حجابی در بازداشت گاه پلیس امنیت اجتماعی تهران،دردی و داد دیگری از زخم های خشونت روانی و بیدادی از نامهربانی به زنان است.

اگر پوشش (حجاب) زنان امری شرعی، دینی و اسلامی است ،دوری و رویارویی با آن هم باید، شرعی، دینی و اسلامی،باشد و برای همین وجود روحانیون و تاسیس مدارس دینی و علمی برای آموزش و رواج شرع و مسائل دینی مردم و ساخت و بنای مساجد برای آموزه های دینی در جامعه است.

این که یک دولت قوانین و چارچوبی برای مبارزه با بی حجابی بنویسد و زنان و دختران بد پوشش را که باید به مساجد برده شوند برای آگاهی از آموزه های دینی با راهنمای روحانیون ولی به پایگاه های پلیس بُرده می شوند، با کدام حکم شرعی،آموزه های دینی و رفتارهای اجتماعی همخوانی و نزدیکی دارد!

هنگامی که مردی ،زنی ،پسری یا دختری برای یک کاری ساده و یا درگیری کوچکی بخواهد به دادگاهی یا کلانتری برود، ناخودآگاه ترس و ناآرامی در فکر و روحش به وجود می آید، چه برسد به این که دختری یا زنی را در خیابان به جرم بد حجابی بگیرند و در ماشین گشت ، بیندازند و به کلانتری و یا پایگاه های پلیس بِبَرَند و آن هم ببیند که آبروی خانوادگی و موقعیت اجتماعی اش،دچار آسیب می شود،چه بَر سَرش،می آید!؟

در چند ماه گذشته،که ون گشت ارشاد دختری را با خود می بُرد و مادر دختر جلوی ماشین ون فریاد می زد که دخترم ناخوش و بیمار است،آن را نَبَرید،ولی بُردَندَش.امروز با مرگ ژینا،کلیپی که از مادر بیرون آمده،می گفت؛برادرش فریاد می زد،تو را به قرآن خواهرم را نَبُرید،چرا بُردندَش!؟ مگر نه در دین و آیین پیامبر که قرآن معجزه و راهنمای مسلمانان است،آمده؛چنانچه کسی بزرگترین گناه را هم کرده باشد ولی به قرآن پناه بیاورد و سوگند یاد کند بخشوده می شود!آیا دوتار موی بیرون و تکان خوردن روسری این دختر،گناه بزرگ و نابخشودنی بود که سوگند قرآن هم ماموران را مُجاب به بخشش مهسا،نکرده بود!

پرسش مهم تر این نوشته این است که؛کار روحانیون در جمهوری اسلامی،راهنمای مردم در مسائل و آموزه های دینی و شرعی در مساجد و حسینه هاست یا استخدام در شرکت های نفتی،پتروشیمی،آموزش و پرورش،بانک ها و…،است!و کار پلیس و نیروی انتظامی امنیت فیزیکی مردم و آرامش روانی جامعه است یا پایگاه راهنمای بدحجابی و کلاس آموزش پوشش زنان و دختران!؟ اگر روحانیون در راهنمای مردم ناتوان ماندند و مردم به آموزه های آن ها گوش نمی دهند ،چرا در کار کشاورزی و کاشت و برداشت، نمی روند برای کار پاک و عرق ریخته و نان زحمت کشیده که به بانک ها و شرکت های نفتی،مزدبگیر می شوند!

عکس روز مهسا نشان از پوشش مانتوی بلند و مناسب او و مشکی بودن مانتو و شلوار و روسری اش،گویای باور او به باورهای دینی داشت و اگر کمی روسری وی شل شده بود،آیا مرگ سزایش بوده و این سرنوشت حق خانواده اش و این درد و بیداد شایسته جامعه ی زنان ایران،است! سرنوشت و پیامد چنین رفتارهایی با مردم بی گناه و بی پناه را در پس این شعر سعدی شیرین گفتار می بینیم:
اگر جور در پادشایی کنی
پس از پادشاهی،گدایی کنی
چو پرخاش بینند و بیداد از او
شبان نیست،گرگ است،فریاد از او.

 

 

۲۷شهریور۱۴۰۱